- پی هکاردن
قطع کردن، بریدن رگ و پی حیوان با تبر، زخم زدن به درخت که
معنی پی هکاردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع کردن، گردآوردن
پیمانه کردن، اندازه گیری مساحت زمین
دمیدن، فوت کردن
قی کردن، کنار نهادن
شکافتن، باز کردن، جدا کردن
برگش کردن، بازگشتن، منصرف شدن، کنار رفتن
جر و بحث کردن، مشاجره نمودن، بالا آوردن صدا، جر و بحث کردن، پایین آوردن
نشان کردن، نشان چیزی را گرفتن، درست کردن کاری یا چیزی، پیدا
بستن در، بدرقه کردن
جدا شدن، رها شدن، پاره شدن
برخاستن، صدای برخاسته از کشیده شدن جسمی بر جسم دیگر
روان بودن، روان شدن، جنبش داشتن
ریسه، نوعی واکنش که در اثر آن موی تن سیخ شود
فزونی یافتن، اضافه شدن، برآمدن برنج در حال پخت، ری آمدن
سیخ کردن
پیله کردن، لجاجت به خرج دادن
سمج شدن کودک نسبت به مادر، پیله کردن، تنبیه شدید کردن
پرکندن مرغ و پرنده
بستن، بستن در و پنجره و یا چیز دیگر، بدرقه کردن
مخروطی چیدن محصول جمع شده ی برنج و گندم قبل از کوپا، جهت پیشگیری
فرو کردن، سپوختن
یک سو شدن، کندن، از پا انداختن حریف، این طرف آن طرف کردن.، پشت و رو کردن، از پای در آوردن
انحنایی که مسیر پرواز پرنده از لحظه ی پرش از زمین تا رسیدن
پهن کردن، گستردن
باز کردن، گشودن، خجالت کشیدن، تعارف کردن، باز کردن در و پنجره، باز گرداندن به عقب، بریدن قسمتی از
بریدن پای حیوان زنده، چاق شدن، فوت کردن، دمیدن، باز کردن، پی بردن، پی بردن به اسرار
پشت سر گذاشتن تپه یا کوه، عبور کردن، زیر و رو کردن
دور کردن و رماندن، تأسف خوردن
کچ کردن، پیچاندن، منحرف کردن
پودر کردن، ریز ریز نمودن
اخم کرده
چپاندن، مچاله نمودن، روشی در دوشیدن گاو که جهت آرام نگه داشتن حیوان، گوساله را
آب پز کردن مانند: آلوی آب پز و باقلای آب پز
رها شدن، گسیل شدن، هجوم آوردن، ساختن سقف خانه، تأمین معاش و قوت اهل خانه، سیر کردن